خواستم بگویم دوستت دارم
اما جمله ها ابترند
پشت این ظاهر بی خیال
دو چشم خیس
شوری انتظار را شره می کنند
غمگین نیستم
خسته[بودم و حالا] نیستم
شادم
که داشتن و داشته شدن
رویداد دو سویه شادی ست
بیش از هر آنچه بگویم
دلتنگم
آخر در دست های دوستت دارم
«ای کاش» لانه کرده
می گویم:
ای کاش از این خیابان
ای کاش از این گذر
ای کاش روی این نیم کت
پشت ویترین آن دکان
این سوی پنجره
رو به منظره خیس خیابان
انگشتانت
سرنوشت رها مانده انگشتان مرا
به رقص می آوردند
اما دور افتاده ایم
و ناچار به دامن لغات پنجه می کشم
که بگویم دوستت دارم
و فکر می کنم هرچه بگویم
جای
یک بار دوستت داشتن
و دوستم داشتنت
در آستانه در
که در چشمانم بخندی
و بخواهم غر بزنم که: دیرتر برو
و افسوسِ: چه زود گذشت
راه نفسمان را ببندد،
نمی گیرد.
ZibaMatn.IR