چهل سال
پنجاه سال
شصت سال دیگر
وقتی دست و صورت مان پر از چین و چروک هفتاد سالگی ست،
وقتی موهایمان همرنگ دندان های یکی درمیانمان شده،
وقتی شیشه های عینکِ ته استکانی ام را با چینِ دامنت تمیز می کنی،
وقتی کنار تختم ایستاده ای و با لبخند، اشک های ریزِ از چشمت چکیده را پاک می کنی
لرزش دستانت را ، دلواپسی های همسرانه و مادرانه و مادربزرگانه ات را در آغوشم می گیرم و روی همان جای کمرت که درد می کند دست می کشم
و دوباره یادآور می شوم؛
همین که هستی
همین که کنار تو هستم
زندگی زیباست
ZibaMatn.IR