جان به جانش کنی دلتنگ است
پاییز را میگویم
می آید
و تمام نداشته هایت را با نسیمی به صورتت می کوبد
میسوزی و با نم بارانش چکه چکه آبت میکند
روز هایی که دست های سردت بوی غربت میدهد و
آسمان نیمه ابریش عجیب تنهاترت میکند
دلگرمی ها سوار بر بال پرندگان کوچ میکنند
و تو میمانی و تنهایی هایت که هیچگاه پر نمیشود ...
ZibaMatn.IR