همه چی تمام شد ؟ به همین راحتی ؟
لابه لای حلالیت خواستن هایتان برای سال جدید و در میان سفره هفت سین و تنگ خالی از ماهیتان یک لحظه مکث کنید و جواب من را بدهید .
همه چی تمام شد ؟ سیل؟زلزله؟ کرونا ؟ دختر آبی ؟ سردار سلیمانی ؟
باورم نمیشه که انقدر راحت لبخند می زنید و جلوی تلویزیون لحظه شماری می کنید برای شنیدن صدای توپ سال نو !!! پس جواب گریه هایمان چی ؟
شما بروید به سلامت ، من نمی آیم .
حساب من و این سال صاف نشده است این سال هل هلکی خرید کردن دم عید ، رقص ماهی قرمز داخل تنگ ، بوی شکوفه های بهاری و یک آغوش گرم به من بدهکار است .
می خواهم باز گردم به همان زمانی که تمام غصه هایم در امتحانات پایان ترم ، خستگی مفرط ، ترافیک های طولانی ، هدف های سخت و قسط های عقب افتاده خلاصه می شد .
به همان زمانی که در میان غصه های ریز و درشتت می توانستی با خیالی آسوده رفیقت را در آغوش بکشی و آرام شوی به همان زمانی که از دست درد هایت در کوچه پس کوچه های شهر قدم می زدی و می توانستی با آرامش نفس بکشی به همان زمانی که کتابخانه ها باز بودند و می توانستی ساعت ها بین شعر های سهراب سپهری و رمان های فهیمه رحیمی پرسه بزنی به همان زمانی که در چکور ترین ساندویچی شهر ساندویچ می خوردی...
دلم لک زده برای یک خیال تخت ، یک آغوش گرم و یک لب خندون
خدایا من اعتراض دارم ! به این وضع به این درد به این بغض بی سرانجام ...
مرا باز گردان به همان زمانی ک دلواپس حال عزیزانم بودم نه جانشان به همان زمانی که قدر سلامتی را نمی دانستم خدایا مرا به آغوش بکش که خسته ام ... خسته از در خانه ماندن اجباری خسته از مردم های بی فکر از قاتل ، پدر بزرگ بی گناه خسته از بوی تند الکل از معصومیت دکتران و پرستاران
خدایا مرا دریاب ...
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR