در میانِ لذت های زندگی ، رنگِ چشمانِ تو دلخوشی گاه به گاهِ خنده های من است
... و تو این را خوب فهمیده ای!
با تو که حرف می زنم ، پلکهایت را بهم نزدیک می کنی، نگاهت را تنگ می کنی و مردمکِ سیاهِ چشمانت زنجیر می شود بر احساسم، به همین راحتی....
در هر دیدار ، اجزای صورتت را گم می کنم
و جغرافیایِ بی آلایش دو مهره ی نگاهت ، مرا می پیماید.
من عاشق چشمانت شده ام
عاشق حجمِ اعجاب انگیزِ میانِ اخم هایت
که مرا با خود می برد
می برد به صدای خفه و مبهم آهنگی که در کودکی شنیدم
به روشنایی
و....
به جدیدترین شعر عاشقانه ای
که هنوز هیچ شاعری آنرا نسروده است.
ZibaMatn.IR