روزهایم رد پاى باد و باران با من است
شب بجاى خواب اندوه فراوان بامن است
تا تو برگردی و فانوس دلم روشن شود
ظلمت و اندوه و درد و چشم گریان با من است
رفتی و چون رشته ای سردرگمم در کار خویش
پیله های بسته ی پیدا و پنهان با من است
دست من در دست تو شب تا سحر در خاطرم
خاطرات کوچه و چتر و خیابان با من است
میشود برگردی و حال دلم بهتر شود
گر بیایی گلشن و باغ و گلستان با من است
من مقیم شهر عشقم دست هایم را بگیر
با حضورت شادی و پایان هجران با من است
فهیمه منصورى
ZibaMatn.IR