یادِ تو،،، دردی ست مچاله! میان قفسه ی سینه ام آغشته با یک تنهایی ی بی پایان! حالا،،، تمام روز کارِ من شانه کردنِ موهای سیاهِ تنهایی ست... و لاک زدن، به ناخن های کبودش تا،،، فراموشم شود کابوسِ تنهایی. افسوس! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.