شبیهِ اسفندی ؛ مثلاً نام ات شادی آور است، به شیرینیِ شربتِ بهآرنارنج در یک روزِ خوش طعمِ اردیبهشتی ...
و یادت که عطرِ یاس و شب بوهای شیراز را زنده می کند ؛
عجب یادِ دل انگیزی...
شبیهِ اسفندی ؛ پر از جاذبه و رنگ و سرمستی !
گاهی روشن و آبی، آفتابی ...
گاهی ابری و خاکستری، بارانی ...
شبیهِ اسفندی؛ که حتی دوست تر دارمت از بهآر !
که تافته ی جدا بافته ای برایم از زمستان، در میانه ی هر چه روزِ سرد و دقیقه های سوت و کور...از پسِ خزان های سخت و زرد !
شبیهِ اسفندی و من دلم نمی خواهد با حسِ هیچ ماهِ دیگری، با هیچ فصل و روزگارِ دیگری قسمت ات کنم ...
تو به تنهایی بهآری ؛ بهآر تنها قدری شبیه توست ...
ZibaMatn.IR