همه ی وجودم را میگویم
لحظه ای دلم برای درماندگی اش سوخت.
دستی نبود ک تکه های خورد شده اش را جمع کند .
خودش را بند کسی کرده بود ک هیچ نمی فهمید از عشق، هیچ نمی دانست از علاقه،هیچ درکی از دوست داشتن نداشت.
مگر چ گناهی کرده بود ک این گونه تاوان داد
چ گناهی کرده بود جز...
اصلا چ کسی گفت عاشق گناهکار است
چ کسی گفت دل توان گناه کردن دارد
دل چ می فهمد گناه چیست
از من ک خودم را بهتر نمی شناسی؛ساده بگویم برایت ؛من ؛جز مهر نمی دانم ،جز محبت نمی توانم،جز همین علاقه نه می دانم ،نه میتوانم ،نه میخواهم ک بدانم
از تنفر میخواهی بدانی سمت من نیا
عمریست ک انسان های بی خبر همین هایی ک می آیندو می مانندو میشکنندو میروند
ان را ب من نسبت میدهند
من هیچ نمیدانم از این احساس ،کار من نیست تنفر ورزیدن ،اگر مهارت ان را داشتم ک چنین خورد نمی شدم
چنان شکستم ک هر تیکه ام قطره اشکی شد و از چشمان بهت زده ،عاشق و بیچاره فرو ریخت 11:23صبح
که شب ساعت 2:23پیام داده بود ک میخواد بره هرچند پیامات نشد بلاک کرده بود
شاد داداشم بش پیام دادم
رفت ...
ZibaMatn.IR