☔️♡ یکی از گلای صورتی
توی باغچه رو آروم از ساقه کند،
دست کشید روی گلبرگاش و
آروم بوسیدشون، جوری زمزمه
کرد دمِ گوشِ اون گل، که حسودیم شد: ببخشید...
میدونم دردت اومد!
اما جای تو توی موهای نفسه...
اینجوری قشنگیت بیشتره آخه!
بعد مثل سنجاقِ سر، جاش داد
بین موهام و خندید: خوشگل شدی!
عمیق لبخند زدم: ممنون...
صدای دختر عمو ها و دختر
عمه هام میومد که با تعجب دم گوش هم پچ پچ میکردن که:
چه بابای عروسکای مهربونی :) 💜
نویسنده ریحانه غلامی✍🏻
ZibaMatn.IR