متن ریحانه غلامی

یه وقت\دوس داشتن\ و با
\خوشم اومده\ اشتباه نگیرین!
خوش اومدن، حاصل یه نگاهِ
یهویی به یه نفره که میتونه
با نگاه کردن به یکی دیگه
زود از بین بره ولی...
دوس داشتن حاصل یه عمر نگاهه!
حاصل یه عمر یادآوریه!
یه عمر خیال! یه عمر فدا شدن،
یا حتی...

شرق، غرب، جنوب، شمال!
من تو زمین باشم؛ تو رو هوا...
بغض کنی، گریه م میگیره :)

ریحانه غلامی (banafffsh)

- چرا اینجوری میخندی؟!
+ چجوری میخندم؟!
- از بچگیت همینجوری میخندیدی!
+ خب چجوری میخندم؟؟
- یه جوری انگار کل دنیا مال توعه!
+ دنیا مال من نیس، ولی
تو که مال منی! =)💕

دیالوگ رمان نفس میکائیل
ریحانه غلامی (banafffsh)

دلتنگی مثل کروناس!
یعنی دلت که تنگ شد به
مرور حنجره تم درگیر میکنه...
صدات میگیره، نفست تنگ میشه:)

ریحانه غلامی (banafffsh)

یکی بود یکی نبود،
یه منی بود که بعد از
تو دیگه من نبود:)

دیالوگ بدجنس ترین خوب من
ریحانه غلامی

دیگه هیچ امیدی نداشت!
قلبش درد میکرد! انگار رگای بی
جونش دیگه داشتن از کار میوفتادن!
سنی نداشت... خیلی حیف بود!
نزدیکای اربعین دست گذاشت رو
قلبش گفت آقا... چی میشد منم
میون زائرات بودم؟! چی میشد
این دم آخری قلبم حداقل بریده
بریده می تپید برای دیدن حرمت؟!
گریه...

اولش فک کردم واسه کولره!
خاموشش کردم، دیدم نشد!
پتو انداختم روم... تاثیر نداشت!
دو تا دیگه... سه تا... چهار تا...
نگا کن منو! من بدون تو از درون
میلرزم! دلم زمستون میشه! تو
شال و کلاهِ قلبمی :) ♡

رمان بدجنس ترین خوب من
ریحانه غلامی (banafffsh)

آدما ترسو بار میان وقتی
مامان باباشون وسط فیلم
جنایی برای اینکه عزیز
دردونه شون خون نبینه،
چشماشو میگیرن!

ریحانه غلامی(banafffsh)

این همه فیلم میبینیم آخرشم
یادمون میره اونی که از همه
معصوم تره و عمرا بهش بیاد
نقش منفی باشه، قاتله!

ریحانه غلامی (banafffsh)

خونه همش تاریکه؟!
چون من دوس دارم درخشش
چشماتو تو سیاهی ببینم :)

رمان بدجنس ترین خوب من
ریحانه غلامی (banafffsh)

میگفت برای برگشتن من پیشت،
لازم نیس زمین و خونه به نامم
کنی! یا گریه راه بندازی و تهدید
کنی که فلان و بهمانم میکنی!
اینکه بگی: نرو! واست سبزی
پلو با ماهی درست کردم حله!

ریحانه غلامی (banafffsh)

از قصد لباسشو با اتو سوزوندم
که نره! چون دلم تنگ میشد،
داد زد سرم گفت هیچ کاریو
درست انجام نمیدم ولی
مثل همیشه اشتباه میکرد!
من عاشقیو بلد بودم:)♡

داستان کوچولو 🍊
ریحانه غلامی (banafffsh)

•♡• تو تیمارستان، دختره
چمباتمه زده بود یه گوشه،
گوشاشو گرفته بود هی پشت
سر هم تکرار میکرد: داشت
باهات شوخی میکرد! داشت
باهات شوخی میکرد! داشت
باهات شوخی میکرد! داشت...
از یکی از پرستارا پرسیدم: چشه؟!
گفت: سه روزی میشه اوردنش!
همش این جمله رو تکرار میکنه!
- خب...

•♡• بعد اون همه سال یهو
پیام داد گفت: باورت میشه هر
روز و هر شب آرزوی مُردن دارم؟!
گفتم: اینو باور میکنم، اما اینکه
وقتی دیدم پیام دادی بهم، تنم
از ذوق روی ویبره نرفته رو نه!

زاده خیالات
ریحانه غلامی(banafffsh)

- از دلت بلاکم میکنی؟!
فک کردی اکانت دیگه ای ندارم؟

دیالوگ رمان دزد ماه
ریحانه غلامی (banafffsh)

𖣘☔️❦︎ *من نمیدونم زَنا چه
چیزایی دوس دارن و با چه
چیزایی آروم میشن ولی اگه
موهاتو ناز کنم گریت قطع میشه؟

رمان بدجنس ترین خوب من
ریحانه غلامی (banafffsh)

•♡• میگفت هر وقت
خواستین بدونین کیو خیلی
دوس دارین فقط کافیه یه
آهنگ پلی کنین و همه چیو
بسپرین دست ذهنتون که
صورت کیو تجسم میکنه:)♡

ریحانه غلامی (banafffsh)

صبح اولین روز پاییز...
یه جوریه انگار سالهاس منتظر
یکی موندم ولی نیومده، بین
برگای زرد درختا گم شده و
از سردی هوا ترسیده :)

ریحانه غلامی (banafffsh)

تو \آهانِ\ منی!
موقعی که فکرم پیشته، بقیه
هر چی میگن، میگم آهان ولی
واقعا نمی فهمم چی میگن...

ریحانه غلامی (banafffsh)

•♡• نصفه شبا هوس چایی
میکرد با کلی شیکر! با ساعتِ
هوس کردنش کنار اومده بودم
ولی میگفتم حالا با خرما بخور...
اگه قندت بره بالا چی؟!
خونسرد نگاهم کرد و چایی
شیرین شو سر کشید: شیکر تو
کابینته! میون یه عالمه قوطی!
فقط خودت میتونی پیداش کنی!
ولی خرما...

پدر بزرگ آلزایمر گرفته بود!
از بین خاطرات هشتاد ساله ای که
داشت، فقط خاطره ی آشنایی با
مادر بزرگو یادش بود، و این خاطره
رو هر روز با خوشحالی تعریف میکرد،
دقیقا با همون کلمات! همون جملات!
بدون هیچ کم و کسری: زهره یادته؟!
تو اومدی شیرینی فروشی که...

𖣘•❦︎ - ببخشید مزاحم شدم!
میشه لطفا با خانومِ...
زود تلفنو گذاشت: اشتباه گرفتین!
نفس نفس میزد... دستشو روی
قلبش گذاشت! حالا از کجا باید
می فهمید که این ضربان تندِ
قلب، از تنفره یا دلتنگی؟!

تلفن باز زنگ خورد...
خیره شد به شماره ی روی
خط افتاده و لب...

بازیگرِ فیلم شبیهِ اون بود!
بازیگر که نه... بیشتر سیاهی لشکر...
تو قسمتای اول که مُرد من یهو
جلو همه زار زار گریه کردم!
از اون روز همه جا پیچید من
خیلی زیادی حساسم! این اشتباه
بود! من فقط خیلی زیادی عاشقم!

داستان کوچولو 🍊
ریحانه غلامی banafffsh 💜

𖣘•❦︎ + چرا قلکای به این
قشنگیِ چینی میسازن؟! خب
پولاش که زیاد شد مجسمه ی
به این نازیو باید بشکونیم!
- از قصد اینجوری میسازن!
+ چرا؟!
- که بدونی خیلی وقتا باید واسه
رسیدن به پول و ثروت چیزای
قشنگو پودر و داغون کنی...
+ می ارزه؟!
-...