رودی که می خشکد دگر دریا نخواهد شد
آیینه یی که بشکند زیبا نخواهد شد
چشمی که با این قطره های اشک عادت کرد
حتی برای لحظه یی تنها نخواهد شد
با اینکه آرامم ولی درگیر توفانم
راه نجاتی بعد از این پیدا نخواهد شد
من زاده ی کابوس های تلخ این شهرم
شب های وحشتناک من فردا نخواهد شد
دنیا نمی خواهد مرا ،من خوب می دانم
دنیا به کام تلخ من زیبا نخواهد شد
من گور خود را هم نمی یابم، کجا هستم؟
من مرده ام، این صحنه ها معنی نخواهد شد!
خوش بین
ZibaMatn.IR