دو اتفاق به هم بافته دو رنگ عجیب
دو چشم شوخ دو تا مهره ی قشنگ عجیب
دو بچه آهوی وحشی همیشه می رقصند
میان حافظه ی تیز یک پلنگ عجیب
منی که مانده کنار هزار و یک شبِ مست
تویی که پر شده ای با هزار جنگ عجیب
تو سندبادی و من روح دزد دریایی
به خواب دیده تو را باز، یک نهنگ عجیب
نه، من اغتشاشگرم، تو یک مامور امنیتی
شبیه تام و جری تا سفید سنگ عجیب
تو هفت تیر پدر را به ارث بردی و
چه تیرها که رها شد از این تفنگ عجیب
محمد خوش بین
ZibaMatn.IR