زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

*خودکار بود و کاغذ..
گاهی غلط گیر هم نگاهش ب آن ها می افتاد..
او هم مراقب بود... مراقب جوانی کاغذ و خودکار..
کاغذ می نشست و خودکار برایش مینوشت..
حال گاهی عاشقانه هایش را و گاهی دردودل هایش را...
در این میان..
غلط گیر کم و بیش میپوشاند اشتباهات خودکار را..
کاغذ هم میفهمید اشتباهات را...
اما ب روی خودکار نمی آورد این لکه های کوچک را...
خودکار آنقدر نوشت و نوشت ک..
کاغذ پر شد...
کاغذ رسما بی فایده شد...
اما...
غلط گیر باز هم آمد..
کاغذ را با مایه وجودی اش سفید کرد..
کاغذ هرچه امتنا میکرد
غلط گیر ب کارش ادامه میداد
کاغذ ظاهرش را از دست داد اما خودکار باز هم کنارش بود
این وسط غلط گیر خالی تر و پوچ تر میشد...
خودکار و کاغذ غلط گیر را سرزنش نکردند... اما از او درخواست کردند تا دیگر اینگونه همچین ضرری ب خودش نزند...
خودکار هم..
عاشقانه هایش را درگوشی تر میگفت...
مینوشت...
بسیار...
اما...
ریزتر و فشرده تر...
این بار مهم این بود ک کاغذ میفهمد...
هرچقدر هم آرام بگوید..
هم کاغذ بود..
هم غلط گیر..
هم خودکار و جوهرش..
جوهری ک عشق کاغذ و خودکار را نمایان میکرد..

نویسنده:vafa
ZibaMatn.IR

____vafa____ ارسال شده توسط
____vafa____


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن