از خزیدن میان بستر سرد اصلا از کنج خانه دلگیرم
خانه در ماه میخواهم از زمین و زمانه دلگیرم
زندگی با گلوله های حسود هر نفس هر دقیقه هر لحظه
هوس و عشق و آرزوی مرا می زند دانه دانه دلگیرم
تشنه ام چشمه چشمه بی آبم هفته ها می شود که بی حالم
انتظارم بهار و باران را بی غزل بی ترانه دلگیرم
کودکی کوچ کرده از عمرم ، آخ امروز جوانی چه پر درد است
عاشقی ، اضطراب و تنهایی ، خسته ام از بهانه دلگیرم
دوستت دارم ای پدیده ی پاک، تا ابد عاشق تو خواهم ماند
بغلم کن بیا بیا ، ای شعر ، بی حضورت شبانه دلگیرم
ZibaMatn.IR