زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

دوران دانشجویی تو تیمارستان پرستار بودم یه بار کنار کفشم به اندازه یه بند انگشت پاره شده بود و به دلایلی توان خرید کفش جدید نداشتم
مدام در تلاش بودم این پامو پشت اون یکی مخفی کنم
رفته بودم داروهای مریضه اتاق ته راهرو بدم مثل همیشه برعکس بقیه بیمارا آروم نشسته بود
سعی می کردم با بیمارا حرف نزنم
سرمو انداختم پایین و مشغول کارم شدم
پچ پچ می کرد انگار با فرد خیالیش راجب موضوع محرمانه ای حرف می زد
بعضی از کلماتو شنیدم مثل اون ؟ و دیوونه
یه دفعه بلند گفت
چی ؟
آها اره کفشش بدجوری پاره شده
سریع کفشم و پشت پام مخفی کردم
شروع کرد بلند بلند خندیدن رو به دیوار کرد و گفت
دیدی ؟ اینم مثل بقیست از حرف ها می ترسه
پامو جلو آوردم و به پارگی کفشم نگاه کردم شونه هامو بالا انداختم پیش خودم گفتم چه اهمیتی داره یه دیوونه بگه کفشم پارست دیگه مخفیش نکردم
صدام کرد
بچه جون منو نگاه کن
سرمو بالا اوردم و به چشمای سیاهش نگاه کردم
یه لبخند گشاد دندون نما زد و گفت
نظرت چیه دیوونه شی ؟ مثل من ؟ 
دوست نداشتم جواب شو بدم لبامو رو هم فشار دادم و از گوشه چشم چک کردم در اتاق هنوز بازه یا نه
سرشو کج کرد و از بین لباش صدایی مثل هوممم ؟
بیرون داد
گفتم تو تا ابد تو این اتاق حبسی
خودشو رو تخت عقب کشید و پاهاشو جمع کرد طوری که انگار می خواد بگه جا زیاده
به اون طرف اتاق اشاره کرد و گفت
ایرادی نداره  فکر کنم بتونیم یه اتاقو باهم شریک شیم می تونیم یه تخت بزاریم اون گوشه اتاق
بی توجه سرم و انداختم پایین
گفت
تصمیم تو بگیر اینجا اونقدرام بد نیست
می تونی تمام روز سر تو بکوبی به دیوار و هیچکس فکر نمی کنه غیر عادیه
می تونی مدام داد بزنی و گریه کنی و هیچکس نمی پرسه چه مرگته
اوه می دونی قسمت مورد علاقم کجاست ؟
هفته ای یه بار دکتر با قیافه جدی میاد رو به روت می شینه و از ندونستناش سخنرانی می کنه می تونی بلند بلند به احمق بودنش بخندی اون هی اراجیف میگه تو هی می خندی و نگران نیستی اخراجت کنه یا از خونه بندازت بیرون
رفتم جلو و لیوان حاوی قرص حل شده تو آب و به دهنش نزدیک کردم بدون مقاومت همشو خورد
آب از کنار لباش سر می خورد و می چکید رو گردنش
سر شو اورد جلو و با قیافه ای که انگار از یه چیز چندش آور صحبت می کنه گفت تو می تونی دیوونه باشی زیاد شبیه اونا نیستی ولی اونا نمیتونن زیادی احمقن احمقا نمیتونن دیوونه باشن
با دستمال گردن شو خشک کردم و رفتم سمت در قبل از خارج شدنم گفت
نیچه میگه کسانی که می رقصند دیوانه به نظر می آیند نزد کسانی که موسیقی را نمی شنوند
یلدا حقوردی
ZibaMatn.IR

Royaw_faraji ارسال شده توسط
Royaw_faraji


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن