زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

باز هم دلها شکست و درد عشق از حد گذشت
این همه سال انتظار بر عاشقان چه بد گذشت


ناله کردم غصه خوردم حلقه بر هر در زدم
سنگ سنگ این کلبه کنعان خود بر سر زدم

شرح حالم را فقط دیوان به دیوان داده ام
زندگی را بعد تو در این قفس جان داده ام

چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت
آسمان افسانه ما را بدست کم گرفت

جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد
بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد

وای از آن روزی که یار از یار می ترسد
عاشق از لحظه دیدار می ترسد

چه به روز آفتاب ، سر بام ما رسیده
خبر از طلوع نداریم ، مرگ روح ما رسیده

بیا دست پشت شب مالیم تا رامش کنیم
تا که در آغوش خورشید صبح آرامش کنیم

هوشمان وقت عمل عاجز تر از بیمارهاست
درغصه ها یعقوب و صابر تر از ایوب هاست
ZibaMatn.IR

خوش بین ارسال شده توسط
خوش بین


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن