گاهی دلت میلرزد با لبخندی
عاشق میشوی با نگاهی...
و از آن روز است که دائم تفال میزنی و راز غیب میجویی
میشود؟میشود دستانت را بگیرم؟
حلقه ایی خاص در دستی بیندازم که بپیچد دور قلبت...
حلقه ایی که میگوید: نرو! نرو جان دل...
نرو و بمان به پای کسی که با تمام زیبایی و حیایش قلبت را به نام خودش کرده...بمان!
تنهایش نگذار...او نمیگوید ولی شب های زیادی کابوس نبودنت رامیگذراند...
میشود؟میشود به چشمان تو زل بزنم از شوق لبریز بشوم و مکان از دستم خارج بشود و با صدایی که قلبت را به تپش بیاندازد باعشق برایت بخوانم:
(یوسف فروختن به زرناب هم خطاست...نفرین اگر تورا به تمام جهان دهم)
میشود؟میشود انقدر با توزندگی کنم...باتو بخندم...باتوبگریم..باتو..
میشود انقدر لبریز از عشق شویم؟انقدری که نفس اخرم را نگاه درنگاه تو بدوزم و تمام روزهایمان را مرور کنم...نفسی بکشم تا ریه ام از عطر تنت پرشود سپس ارام بخوابم...آرام درآغوش تو
آرام ترین خواب دنیا در آرام ترین مکان دنیا...
خوشبختی من همین است...باتو بودن نهایت خوشبختیه من است...
ZibaMatn.IR