هنوز که هنوز است
شب ها تا عکست را بغل نکنم خوابم نمی برد.
هنوز صبح ها با یادت وشوق دیدن دوباره ات از خواب بر می خیزم
آری
رفتی
اما تمام خاطراتت با من زندگی می کنند
در باران با تو قدم می زنم،گاهی به یادت به همان رستوران همیشگی می روم وسفارش دو نفری می دهم
آری
رفتی
اما در جانم در دلم در چشمم مانده ای چنان که بعضی وقت ها ،بی محابا صدایت می زنم وبعد خنده های دیگران هوشیارم می کنند.............
حجت اله حبیبی
ZibaMatn.IR