چَشم در چِشمه می جوشد
می نوشد شهدِ شهوانی ِ لب را.
موج، حلقه در پریشانی ِ طغیانیِ تن
راه نمی یابد.
گره می خورد پیچشِ دست در دست
پا در پا.
نفس در ریتمِ
دو
رِ
می
می نوازد
ساحتِ زندگی را می پیماید.
پویشی پایان ناپذیر و دل انگیز
و چشم خیره به منظره ای اعجاب انگیز
رویایی که از تو یا ما
شروع و زندگی شد.
ترانه سَرائی
ZibaMatn.IR