زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.5 امتیاز از 2 رای

از یک جای یک جایی به بعد نشد از هیچ چیز حرف بزنم، چون هرکسی چیزی را نداشت و حرف زدن از آن، خاکسترِ حسرت هاش را شعله ور می کرد. از یک جایی به بعد ترسیدم بگویم بابا چه خوب که هستی ، چون کسی بود که پدر نداشت، ترسیدم بگویم مامان چه خوب که با من حرف می زنی، چون کسی بود که مادر نداشت. من چیزها و آدم های زیادی را از دست داده بودم و طاقتِ از دست دادنِ بیشتری نداشتم
چرا هرکسی چیزی را ندارد، یا کسی را از دست داده؟ چرا نمی شود از هیچ چیز حرف زد؟ چرا نمی توان شادی و اشتیاق را بدون احساس گناه گفت، چرا نمی توان از ساده ترین ها شگفت زده بود و این شگفت زدگی را توضیح داد و کسی را به یادِ کسی یا چیزی که ندارد نینداخت؟ چرا نمی توان لبخند زد، بی آنکه کسی بغض کند؟
ZibaMatn.IR

دل آسا ارسال شده توسط
دل آسا


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن