زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

وقتی نگاه پر سکوتم را ...
بر قاب خالی خاطره های قدیمی می اندازم
نمی دانم...
از جان این دنیا چه می خواهم
وقتی ترنم سبز بادهای وحشی بودن را
مژه های به خواب رفته ام را
از میان واژه های خیالی و توهم بار
از میان چهار چوب منظبط یک قانون
به انتظار یک روز آفتابی می خوانم
می گویم :
انتظار بیهوده است و بودن یک سراب

و واژه های حقیقی هستی
در خطوط مورب هوا
در پشت چشم های شفاف مکدر
که زیستن را می طلبند معلق است
آیا جان پر وهم و شور دنیا
که یکه تاز یک میدان خالی از فضا
خالی از پر بودن ...
و خالی از بوی عطرآگین محبت است
تاوان شکست مظلومانه ی -
یک قصه ی خاک خورده ی زخمی را خواهد داد؟

اعماق خواب های هزار رنگ شبانه
که مبهم و گنگ ...
ریشه های گسسته ی آینده را می خندانند
و مغز بی پاسخ را
که چیست ...؟
در امتداد یک بودن پر درد !
و کیست ...
که گیتار نامریی بی حجم وحشی را ...
در خلوت شبانه اش
برای چیزی که نمی داند چیست
و برای کسی که بسان ملکی دلفریب
تمام کره ی گرد خاکی را
در زمان های غیر متوقف شده ، می فریباند
به صدا در می آورد

یک دنیا خاک
یک دنیا آسمان آبی ...
یک دنیا ابر و باران و آینه
و یک دنیا ...
محبت بی دریغ تمام گلهایی که
زیستن را ...
برای گرمی محبت کوچه های دلتنگی
خواهان اند

و اقاقی هایی که در راه های تنگ سر به زیر
تمام راه عابری غریب را
برای آشنایی ، سپید باران می کنند
و تمام درختان استواری که
شاخه هوی خمیده ی خود را
تنها ...
تنها برای دیدن خنده ی یک دختر زیبا
می شکنند

وقتی آفتاب در همهمه ی یک
شعر دراز طلوع می کند
وقتی غروب سرخ دلتنگی
در کشمکش یک دلگیری کامل
با هراس انگیزی یک ماه معلق آغاز می شود
من نمی دانم ...
از جان این دنیا چه می خواهم

رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR

اشعار معاصر ارسال شده توسط
اشعار معاصر


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن
×