شیشه های شفاف سرد یخی
از بلور های تنگ آسمان
همچنان می بارد و می بارد
و دخترانی که عاشق برف اند
زیر چراغ می ایستند
تا روزی ...
دانه های متشخص برف را
در میان اوهام برفی اشان
در میان خیال های شیرین سپید هجا کنند
و تکرار کنند
زیستن را ...
خندیدن را ...
و نگاه کردن را
آه ...
برف ، برف ، برف
به تو نگاه می کنم
به تو که جواهر نشان روزی هستی
که از خوشبختی مطلقی می آیی
و می روی ...
تا واژه ی ساده خوشبختی را
تکرار کنان ، تکرار کنی
و دیوارهایی که از شدت سرما
زیر نور مهتاب
مثال الماس می درخشند
و چراغ های کلاه دار شهر
که شفافیت برف را می پسندند
و تمام طبیعت...
و تمام انسان هایی که برفی شده اند
آه ...
برف ، برف ، برف
به تو نگاه می کنم
به تو که ...
جواهر نشان روزی هستی
که از خوشبختی مطلقی می آیی .
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR