میدانم از راه میرسی
شاید هم موهایت سپید شده باشد
و یک کلاه لبه دار مشکی هم بر سر داشته باشی
با عصایت بیایی
و همان چشمان...
شاید من کمرم خمیده باشد
موهایم سپید ،فرقشان را باز کرده ام و شانه زده ام
و هر روز نگاهی به کوچه می اندازم
ببینم هنوز نیامده ای...
و اما روزی بیایی،اخ از ان روز
کتابهایم عاشق می شوند
فنجانم عاشق می شود
\ص \عاشق می شود
نه\ ص\ دیووانه می شود
دفترچه کهنه و قدیمی ام را
به تو تقدیم میکنم
تو هم حرف بزن
از سالهایی گذشت ،از ادمایی امدن و رفتن و هستن
راستش را بگو ای کافر
ZibaMatn.IR