گفتم مرو ای بود من، ای تار من ای پود من
آتش مشو دودم مکن، این گونه نابودم مکن
عشق تو شد دمساز من، پایان من آغاز من
بندی شدم بازم مکن، دیوانه از نازم مکن
غافل مشو از یاد من، بشنو دمی فریاد من
این گونه ناشادم مکن، پر بسته آزادم مکن
آخر تو هستی جان من، پیمان من، ایمان من
دیگر پریشانم مکن، رو بر رقیبانم مکن
ای عشق آتش زای من، سرمایهٔ سودای من
از عالمی پروا مکن، عاشق شدی حاشا مکن
آخر بگو این شور و شر، در قلب تو دارد اثر
با بوسه ای هم چون شکر، گفت از تو قدری بیشتر
ارس آرامی
ZibaMatn.IR