زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

2/5
یهو یک چیزی شبیه کرم خاکی روی آستینش برام جلب توجه کرد که بعد فهمیدم یک از رشته های آش بوده که موقع پختن لابد چسبیده به آستینش و اونم طبق معمول یادش رفته تمیز کنه خیلی دختر شلخته ای بود از موهای نامرتبش که از لای روسری زده بود بیرون و شبیه قطره های قیر که تو تابستون از پشت بوم آوریزون میشه شده بود نگم براتون
یکی از پاچه های شلوارش نمیدونم چرا کوتاه تر بود البته یکم! همه اینارو تو یک لحظه دید زدم! گفتم که با حیا بود و به من اصلا نگاه نمی کرد و چشماشو انداخته بود روی کاسه های آش راستش منم همین طور، آخه اینجا از این رسما نداریم که دختر و پسر همو برانداز کنن، اره بابا محلمون همه باحیان،
دختر ننه هاجر که دیگه نگووو
به قول بابام که فقط همین شعر بلده (عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو)
راستش وسط اون صورت گِرد و خشکلش چشمای عسلی روشنش مثل دوتا تیله سه پر می درخشید ابروهاش که تا حالا دستکاری نشده بود واقعا دلبر بود آدم یاد شعرهای حافظ مینداخت راستش یکمی هم سیبیل داشت که خیلی شبیه باباش کریم آقا شده بود!
صدای نازی داشت اگه حرف میزد نفست بند میومد ولی فکر کنم بخاطر اینکه من بتونم نفس بکشم حرف نمیزد!!
خلاصه در اوج شلختگی مقدار کمی تا قسمتی هم جانان بود!

ادامه دارد... ارس آرامی
ZibaMatn.IR

Maryam ارسال شده توسط
Maryam


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن