دیوانه چو من باشد دیوانهٔ آن چشمت
با این همه بی خوابی همراهِ با حسرت
چشمان تو را دیدم دست و دلِ من لرزید
با این همه زیبایی در عالمی از تردید.
آشفته خیالم کرد دل خانه خرابم کرد
از بودن من بی تو اینگونه خرابم کرد
بگذار بِگیرَم من دَستانِ پُر از مهرت
با بوسه ای از اِحساس
همراهِ با لذّت.
بگذار بِگِریَم من
از بودن من بی تو از بودن تو بی من
از این همه شیدایی در این شب نا ایمن
بگذار دو چشمت را آرام بگیرم من
در مردُمَکِ چشمت آرام بمیرم من.
ZibaMatn.IR