خُب ... خُب اگه راستی راستی عاشق شدی پس ... پس چرا انقدر غمگینی؟ چرا پژمرده به نظر می رسی؟
چون عشق شیرین ترین بلاییه که ممکنه سر آدم بیاد.
تو زده به سرت . عشق کجا، بلا کجا؟ عشق زیباترین حس دنیاست .
تو عاشق شدی؟
نه ولی خیلی دوست دارم ...
خُب همینه دیگه. تا عاشق نشی نمی فهمی دقیقا چیه. بذار با یه مثال برات بگم
اره بگو، بگو
عشق مثل این می مونه که شب بخوابی و صبح بیدار شی ببینی دوتا بال درآوردی و داری تو آسمونا پرواز می کنی اون بالا بالاها ... یهویی، بی مقدمه و همون قدر رویایی
خوب منم منظورم همینه. عشق چیز خوبیه . اما ... اما تو .... تو گفتی بلا!
آره خُب بال پرواز داری اون بالا بالاهایی اما ... اما هرلحظه استرس اینو داری که از خواب بیدار شی و ببینی خواب می بینی . یا بهتره اینطور بگم هرلحظه استرس افتادن، همه چیو نصف و نیمه می ذاره لذت پرواز رو ازت می گیره و داعم نگرانی. نگران از دست دادن بال پروازت. می فهمی چی میگم؟
نه
اگه می فهمیدی تعجب میکردم . عشق چیزیه که تا گرفتارش نشی نمیفهمیش. عشق یادگرفتنی نیست تجربه کردنیه .
نفهمیدم بالاخره عشق چیز خوبیه یا بد !؟
نه نه بد نیست نمی تونه بد باشه . خیلی خوبه فقط سخته خیلیییی سخت ...
ترسوندی منو . نمی خوام هیچ وقت عاشق بشم !
اما عشق که انتخابی نیست؛ عشق یه حادثه ست...
به قلم مسیحادرگزی
ZibaMatn.IR