گاهی از رنگین کمان خاطره
می شود احساس روییدن گرفت
می شود گاهی برای لحظه ای
حس و حال عشق و باریدن گرفت
می شود از کوچه های زندگی
زخم های کهنه را درمان نمود
لا به لای غصه های نا تمام
روزهای سخت را کتمان نمود
کاش می شد با امید و آرزو
پله پله رفت تا اوج نیاز
کاش میشد عشق را مهمان کنم
با تمام اشتیاق آغوش باز
خانه ای می ساختم جنس بلور
لحظه های ناب مهمان دلم
کم کم از گوشه کنار خاطرات
تلخی اش بردارم از جان دلم
و به دنبال تو و رویای تو
هر کجا باشد به هر در می زنم
من برای باتو بودن یک کلام
کوه و دشت و سبزه را سر می زنم
آنقدر غرق خیالت می شوم
محو در رویای شیرین توام
گویی اینجا درپناه عشق تو
سالها من یار دیرین توام
می کشم نقش و نگار عشق را
بر در و دیوار رویای خودم
طرحی از بال و پر طاووس را
میزنم بر قلب شیدای خودم
از اقاقی چند برگی می کنم
شاخ و بالش را قوی تر می کشم
من برای سقف رویاهای خود
آسمانم را غنی تر می کشم
کاش دست تو به روی شانه ام
بود و پر می شد دلم از عشق و شور
پر شوم از کهکشان چشم تو
دربغل گیرم شکوفه های نور
آه اگر رویا نبود این باورم
لحظه هایم جور دیگر ناب بود
این خیال با تو بودن می کشد
عاشقی که سالها بی تاب بود
ناگهان طوفان به پاشد در دلم
خنده و رویای شیربنم پرید
طرح قاب آرزوها محو شد
روز خوش این چشم غمگینم ندید
من به امید تو و چشمان تو
آرزوهای خودم را ساختم
بار دیگر در قمار زندگی
بهترین رویای خود را باختم
یاسمین عبداللهی
ZibaMatn.IR