روزگار عجیب خُشکیده است ز بی مهری باران.
مَشک آویخته شده بر در خانه تهی از آب است.
ساقی تشنه لبان مست به مسجد به نماز است.
همه دلخسته ز بی مهری هم......
همه تن ها،چه دلگیر ز تنهایی هم.
در این همهمه و ظلم فراوان,هراسان
همه آزرده ز تنهایی خویشیم.
همه در بند، که نه،
بنده حکام زمانیم و گرفتار مکانیم.
ودر این سردی دوران و هجوم کلمات،
گرفتارِ این قطره اشکم که چکیده است
ز چشمان سیاهم.
سروده های: حسن سهرابی
sohrabipoem
ZibaMatn.IR