سلام حضرت احساس ! یار دلبندم !
دلیل حال خوشم ! عشق بی همانندم !
خبر نداری از احساس من ، نمی دانی...
از اینکه یار تو هستم چقدر خرسندم
به قبله ی چه کسی جز تو رو کنم وقتی...
به رسم دین محبت تویی خداوندم
به سرزمین دلم تا تو حکم می رانی
طناب غصه نخواهد کشید در بندم
میان بیشه ی عشقت شدم من آهویی
که پنجه های تو هرگز نمی خراشندم
چنان دلم به تو قرص است شیر اهلی من !
که روی زندگی ام با تو شرط می بندم
ZibaMatn.IR