هزارو یکشبِ قصه
ز دنیایی خزان دارم
ازعشق وعاشقی جانا
هراسی بیکران دارم
چه می دانی که دل خونین
ز جور روزگاران است
بجای رخت خوشبختی
همی، اتش به جان دارم
برو ای مهربان پیشه
رها کن دل ز مهر من
که من جای محبت در دلم
اتشفشان دارم...
من ان قوی پریشانم
که تنها گوشه ی دریا
نه دیگر شوق فردایی
نه فکر آشیان دارم
به عشق راستین تو
عزیزم ذره ای شک نیست
ولی من میل بی انکارِ
جام شوکران دارم
شهرزادشیرازی
( چه دلتنگم)
ZibaMatn.IR