بیا تا همراه باران، تفسیر کنیم ،
عشق چند شنبه اتفاق افتاد.
تراژدی آسمان ابری،
سناریوی نوشته شده دیوارها
چکه های باران،
سمفونی آغوش داشت.
چتر دونفره زیر باران ،
چشمان مشتاقم مرا گمراه میکرد.
لبخندهایت همانند معجونی برای دلوابستگی بود .
تانگوهای شبانه وملودی شکسته پرکاشن،
بی اختیار ما را به رقص می آورد.
سکانس آخر تئاتر رمئو و ژولیت
در آخرین روز سال،
بهترین سورپرایز عاشقانه را نمایش میداد.
رژ قرمز آتشینت،
شراره های بوسه را بیشتر میکرد،
وقتی زلزله چشمانت سونامی درونم را میلرزاند.
شاید سالهاست که مرا میشناختی
شاید من، سالهاست که دوستت داشتم
ZibaMatn.IR