نگرفتی
گفتی که غبار از رخ ایام بگیری، نگرفتی
از حال و هوای دلمان وام بگیری، نگرفتی
پرواز دل انگیز تو را روی سرم دیدم گفتم
برگردی و جائی لب این بام بگیری، نگرفتی
پلکی زدی و آینه ها غرق تماشای تو گشتند
گفتم که دمی با خودت آرام بگیری، نگرفتی
دادم به کف دست سحر زمزمه ناله شب را
شاید که از این پنجره پیغام بگیری، نگرفتی
از دار مکافات عمل لایحه عشق تو کم بود
میشد که از این تبصره فرجام بگیری، نگرفتی
توجیه تو را بر سر عهدیکه شکستی چه بگویم؟
ترسیدم از این مغلطه سرسام بگیری، نگرفتی
من ماندم دیوانگی و چکه ای از خاطرهایت
ایکاش تو هم از دل خود کام بگیری، نگرفتی؟
ZibaMatn.IR