زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

داشتم به تو فکر می کردم و به رویای جنگل بکری که قرار بود بریم. سیب زمینی آتیشی که قرار بود درست کنیم. یه صدای کل وجودم و لرزوند نفهمیدم چجوری از روی تخت بلند شدم دوییدم سمت پنجره، دود نمیزاشت چیزی ببینم،
اینجوری نمیشد شالم و سر کردم پله هارو دوتا یکی کردم رسیدم پایین خیلی شلوغ بود. یه دختره رو تکیه داده بودن به دیوار داشت بلند بلند گریه می کرد رفتم جلو آقا رضا همسایمون هم اونجا بود. پرسیدم چیشده آقا رضا یه سری تکون داد و گفت؛ می خواستی چی بشه این با شوهرش تو تظاهرات بوده دنبالشون کردن رسیدن تو شهرک پسره رو بردن کسی حریفشون نشد. دختره رو هم زنای شهرک بردن تو خونه که پیداش نکنن.
یه آهی از ته دل کشیدم و یه قطره اشکی از گوشه چشم سر خورد رو گونه هام کنار دختره نشستم و دستم و گزاشتم رو شونه هاش گفتم عزیزم درست میشه نگران نباش ولی تو دلم خودم به دلگرمی که میدادم می خندیم چی درست میشه؟ دختره یه نگاهی بهم کرد انقدر چهره اش معصوم بود که اشکام ناخودآگاه سرازیر شد.
همین جوری با گریه گفت: چی درست میشه خانم ما همش سه ماه بود رفته بودیم سر خونه زندگیمون مگه ما چی میخواییم جز اینکه کاری بهمون نداشته باشن، جز اینکه بزارن خودمون زندگی کنیم. پسر خواهرم و دو هفته است گرفتن هنوز هیچ خبری ازش نیست. چجوری غصه شوهرم و نخورم شوهرم ناراحتی قلبی داره دستاش و گزاشت روی صورتش و لای هق هقش گم شد...
از کنارش بلند شدم گلوم درد می کرد سینم سنگین بود به آقا رضا گفتم؛ من می رم بالا براش آبی چیزی بیارم. شالم از روی سرم انداختم زمین
اشکام با طعم دود قاطی شده بود. با طعم درد،
با طعم بیکسی، با طعم ظلم ، رویای کلبه ی جنگلی رو تو سرم چال کردم. تا روزی که همه آزادی داشته باشیم.
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن