وقت رفتن بود!
رفتن به آن سوی خاطراتِ خوب
رفتن از فصلی که
یاد آورِ
چَشم های عاشق اش بود
باد آرام گفت :
دست باید کشید !
از بودن های مکرر،
از سال های دور ...
از خزانی که افکار شبانه را
قلقلک داد ،
باد آرام چشم هایش را
برد !
و من دستهایش را ،
دوباره ...
دوباره بوسیدم !
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR