ردپای نفست ماند و نفس گیرم کرد
لشکر خاطره ات آه که تسخیرم کرد
مثل تو هیچ کسی در دل من جای نداشت
جُز تو این عشق مرا از همه کس سیرم کرد
آسمان غم تو شوق پریدن راکشت
بال پرواز مرا بست و به زنجیرم کرد
مثل پاییز منم عاشق زارت بودم
آخرش درد خزانِ تو زمین گیرم کرد
رفته ای از بَرَم و از دل من بیخبری
آه این خاطره ی لعنتی ات پیرم کرد
هادی نجاری
ZibaMatn.IR