حسرت لبخند
نغمه کن با من شوریده شکر خندت را
لحظه های شب بارانی الوندت را
بگشا پنحره ای را به تماشای خیال
چاره کن بغص تب آلوده ی دربندت را
به کجا سر زنم ای نخل بلندای امید
تا ببینم قد و بالای برومندت را ؟
کو نشانیکه بگیرم خبر از شوکت عشق !
غنچه ای کو که دهد عطر همانندت را؟
شانه بر شانه موجم که به دریا برسم
می سپارم به خدا ساحل اروندت را
کوچه در کوچه به دنبال کسی میگردم
که به یاد آورد ام سمت سمرقندت را
کوهی از غیرت و جاهی و جهان میفهمد
آتش سینه ی سوزان دماوندت را
دوست دارم به تماشای تو بنشیم و باز
بزدایم ز دلم حسرت لبخندت را
♤♤♤
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR