ساحت باران
از عشق مگر چیز کمی خواسته بودیم
یا آنکه بهشت و ارمی خواسته بودیم؟
دلدادگی و مهر و محبت به میان بود
مستانکی و جام جمی خواسته بودیم
این کبکبه ی چرخ پر آشوب کجا بود!
وقتیکه فقط آه و دمی خواسته بودیم
صد کوچه ی آوارگی و حسرت و اندوه
بیچارگی و درد و غمی خواسته بودیم
ما گمشدگان سحر و نغمه صبح ایم
از نای وفا زیر و بمی خواسته بودیم
ای خرمن گیسوی برآشفته ی جانان
ما از تو فقط پیچ و خمی خواسته بودیم
با ابر پر از رایحه ی ساحت باران
در کاسه هر دیده نمی خواسته بودیم
♤♤♤
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR