چه ندانسته
پر و بال ما به دیوار
خورد...
و نفهمیدیم که نبض پنجره
هنوز می زند
عقل های ما
ناودانی شد برای جاری کردن
افکاری باران دیده
در اتاقی، کوچه ای و...
و خون های ما
تهی گشت
از ملایمت هوش...
دل های ما
از صافی عشق دور شد
و با زبری نَفْس
فاش شد...
ما نور را در
همیشه های سیاه
گم کرده ایم...
سید عرفان جوکار جمالی
ZibaMatn.IR