زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.8 امتیاز از 16 رای

و اما ۱۸ سالگی ....
پایان راه نوجوانی و شروع جوانی ، همان دوران طلایی عمر آدمی !
این روزها عجیب نگران آینده ام
آینده ای که نمی دانم قرار است چطور ساخته شود و من قهرمان آن خواهم بود یا نه !
آینده ای که هیچ نمیدانم در مقابلش لازم است سپر پولادین بر تن کنم یا کلاهی بر حسب احترام از سر بردارم ؟
اعتراف میکنم از آینده میترسم !
آینده ای که از ذوق و اشتیاق نوجوانی خبری برایم نیاورده و خواه ناخواه باید با رویاهای بلند پروازانه ام خداحافظی کنم رویاهایی که هیچگاه گمان نمی کردم فراموش کنم .
از آینده ای میترسم که دیوانگی های گاه و بیگاهم را دیگر به پای نوجوان بودنم نمی نویسند و مردم این بار به جای نگاه تعجب آمیز، چپ چپ نگاهم کرده و چشم غره میروند
و زمزمه می کنند
از سنش خجالت نمی کشد ؟
هنوز دنیای بزرگسالی را تجربه نکرده ام شاید به تلخی آنچه شنیدم نباشد اما ؛ هرچه که هست خوب میدانم سریع میگذرد و من را درمیان خود جای میگذارد
جایی در میان خاطراتش ؛
درست نبش قلب هایی که دوستشان داشتم و دوستم داشتن....
در واپسین روزهای نوجوانی هنوز خود را نشناخته ام و تنها مسافر زمانم از سالی به سال دیگر، از آن گذر که نه جهش میکنم و فاصله میان هر سال برایم به قامت ثانیه ای در واحد صدم ثانیه هاست ....
میگویند ۱۸ سالگی خاص است و تکرار نمی شود باید لحظه به لحظه اش را درک کنی و به خاطر بسپاری
نمی دانم چرا چنین می گویند اما شاید به خاطر تجربه لحظات آخر نوجوانی است که از آن هیچ نفهمیدم و
تنها گذر که نه جهش کردم !
۱۸ ساله بودن یعنی پیری در اوج جوانی
غرق آرزوهای پایان یافته کودکی
و امیدوار به آینده ای که نمی دانی چیست !

به قلم نجوا
ZibaMatn.IR

Ayeh7 ارسال شده توسط
Ayeh7


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن