خیالت
با طلوع هر سپیده
نوازش می کند
گیسوان پریشان دلتنگی را
که بی تو
به خواب رفته است
شب گذشته هم مانند شبهای پیشین
و خیالم تو را
لحظه به لحظه
و هر ساعت
جستجو می کند
بی آنکه بدانی
بی آنکه بفهمی
و ببینی
با چشمهایی منتظر
وچون پرستویی مهاجر
همسفر می شود
با خاطراتت
همان خاطراتی که
آغشته شده با تمام بودنم
با تمام بودنت
ای با من و بدور از من
بادصبا
ZibaMatn.IR