جز تو ...
دربِ دل باز است و جز یک تو میانش هیچ نیست
روز و شب جز اسم تو وِردِ زبانش هیچ نیست
عمرِ رفته نَشمُرَد، گر صد هزارانش برفت
جز خیال و فکر تو وصفِ زمانش هیچ نیست
تا که حرفی، صحبتیاز عشق جاری می شود
جز صفای عشق تو حرف دهانش هیچ نیست
ناله ی بسیار دارد دل زِ هجران هر زمان
جز برای تو دگر آه و فغانش هیچ نیست
ترک هر محفل نموده ،دل ندارد حوصله
محفل و جز حرف تو در گفتمانش هیچ نیست
از همه نورِ جهان فانوسِ دل دارد گریز
جز به نور عشقِ تو مِیلِ نهانش هیچ نیست
بهزادغدیری شاعر کاشانی
ZibaMatn.IR