وقتی دیدمش سعی کردم همه چیز رو عادی جلوه بدم،با لبخندی بهش سلام کردم .
طبق عادت همیشگیش تو چشمام نگاه کرد،اما این بار سکوت کرد.
پرسیدم خوبی؟!
گفت نه،
گفتم چرا؟
گفت به همون دلیلی که تو خوب نیستیو داری پنهونش میکنی.
به گمونم او دگر چیزی جز من نبود یا من دگر چیزی جز او نبودم.
✍سارا عبدی
ZibaMatn.IR