زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

من غریب در وطنم
حتی تنم هم با من بیگانه است
غریب که میگویم نه بدان معنی که در این ملک اشنایی ندارم
غریب بدان جهت که مرا با کسی قربتی نیست
گاهی مینشینم به تو فکر میکنم
تو که هستی ، که مرا انقدر زیبا در هم میپیچانی
تو حتی مرا از خود خویشن هم دور کردی
دور نه از ان جهت دوری
از جهت به داد خود نرسیدن
من مدت هاست دیگر از ان خود نیستم
گاهی خیالت خمار میکند این دل خسته را
بس نیست این همه سرگردانی و دفرقت ز یار
عمریست در هوای وصالت سر بلند نکرده ام
مردم این ملک مرا پژمرده میخوانند
راست میگویند حیات من دور از رخ جانان همیشه همین بوده
به فریادم برس
به داد روحی که جسمش را فراموش کرده برس
من مدام در ترسم
میترسم از روزی که شیشه ی عمرم به پایان برسد
و مرادم به حاصل نرسد
هر شب که سر بر زمین میگذارم
نگرانم که کجایی
چه میکنی
نگرانم نکند دیگر از خواب بلند نشوم
و با حسرت رویت این عمر را به پایان ببرم
ZibaMatn.IR

نفیسه باقریان ارسال شده توسط
نفیسه باقریان


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن