خواستم شعر بگویم که قلم رام نشد
روی این دفتر خالی ز قدم پای نشد
خواستم بهر تو گویم که ز من دل بردی
چه بسا شب که به چشمان نفس خواب نشد
خواستم بهر تو گویم غزلی ناب نشد
همه دنیا و دلم روی ورق جای نشد
روز و شب در پی مژگان مژه بر هم نزنم
مست دیدار تو بودم که دلت رام نشد
با همه اشک و فغان باز دلم خواهد تو
چه دعا ها که دلم کرد و اجابت که نشد
نفیسه باقریان
ZibaMatn.IR