نامت تا بر زبان با من است
سودای تو دیگر نام من است
ز سودایت زخمی ز بالان خورد
غم نباشد گوهر غمی چون تو من است
گفتی گر روزی نباشم فراموشت شوم
از من بر نیاید نام تو بر سینه کفن است
تار های نفسم با غم تو درگیر است
فرشته وصال امشب به مداوا رفتن است
درد و رنج جوانی کشیده ام تو را دیده ام
می خندی و نفس باشد ،امشب مستی من است
عزیزحسینی
ZibaMatn.IR