نداری بیکسی هردو چو آتش بسوزانده دل و بال و پر من ندارم من دگر سودای پرواز نمانده چون دگر هیچ باور من خلایق یک به یک دل را شکستند تراشیدن بت غم پیکر من همه عشق و جوانی ام ربودند از این شد قصه غم ازبر من...هجران
عکس نوشته نداری بیکسی هردو چو آتش بسوزان...
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.