از عشق
تنها ابرازش را بلد بود
دوستت دارم همیشه
ورد زبانش بود
می گفت من را
قسم خورده دوست می دارد
آمده است که بماند
حتی نخواستن من هم
راهی برای رفتنش باز نمی کند
می گفت می خواهد
سال ها با من عاشقی کند
و حرف جدایی را فراموش کرده است
می گفت و من نمی دانستم
حرف هایش در زبان است
نمی دانستم
به سرش می زند
دوست داشتنش عوض می شود
ترک من می گوید
نمی دانستم
می خواهد مرا به هم بریزد
فرصت زندگی عادی را هم از من بگیرد
تا آنچه برای من می ماند
مرگی باشد
که آرام آرام خودش را
به من می رساند
نفهمیدم
با چه کسی آغاز کرد
من را تمام کرد
ZibaMatn.IR