چون آسمان که نور چشمش آفتاب است
خورشید زهرا سهم چشم بوتراب است
روزی به باب خانه اش گل پیرهن داشت
روزی علی در خانه یاس و یاسمن داشت
آن خانه که پر بود از عطر گل یاس
لبریز بود از سجده های سبز احساس
آن خانه که مهمان او روح الامین بود
شان نزول قدر و طه یاء و سین بود
زهرا دلش آیینه حیدر نما بود
بانوی عالم بود ومحبوب خدابود
بعد از نبی آیینه ی حیدر ترک خورد
قرآن در آتش سوخت پروانه کتک خورد
داغ از در و دیوار و از مسمار می دید
با چشم هایی که از آن شب تار میدید
ماه شبستان علی گردید خاموش
اما نشد از خاطر حیدر فراموش
زهرا تمام دین ختم المرسلین بود
آرامش قلب امیرالمومنین بود
اول شهید غربت مولاست زهرا
بعد از شهادت غربتش پیداست زهرا
می خواستند از او ، نماند روشنایی
غافل ازین که تا ابد زهرا است زهرا
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
ZibaMatn.IR